فیلسوف جوان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فلسفه حقیقی یا علم اعلی

17 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر

از نظر اين فلاسفه، در ميان بخشهاى متعدد فلسفه، يك بخش نسبت به ساير بخشها امتياز خاص دارد و گويى يك سر و گردن از همه آنها بلندتر است و آن همان است كه به نامهاى «فلسفه اولى‏»، «فلسفه عليا»، «علم اعلى»، «علم كلّى»، «الهيّات»، «ما بعد الطبيعه» (متافيزيك) خوانده مى‏شود. امتياز اين علم نسبت به ساير علوم يكى در اين است كه- به عقيده قدما- از هر علم ديگر برهانى‏تر و يقينى‏تر است؛ ديگر اين كه بر همه علوم ديگر رياست و حكومت دارد و در واقع ملكه علوم است، زيرا علوم ديگر به او نياز كلى دارند و او نياز كلى به آنها ندارد؛ سوم اين كه از همه علوم ديگر كلى‏تر و عام‏تر است‏. از نظر اين فلاسفه، فلسفه حقيقى همين علم است؛ از اين رو گاهى كلمه «فلسفه» به خصوص اين علم اطلاق مى‏شد، ولى اين اطلاق به ندرت اتفاق مى‏افتاد.

پس، از نظر قدماى فلاسفه، لغت «فلسفه» دو معنى داشت: يكى معنى شايع، كه عبارت بود از مطلق دانش معقول كه شامل همه علوم غير نقلى بود؛ ديگر معنى غير شايع، كه عبارت بود از علم الهى يا فلسفه اولى‏ كه از شعب سه گانه فلسفه نظرى است.

بنابر اين اگر فلسفه را به حسب اصطلاح قدما بخواهيم تعريف كنيم و اصطلاح شايع را در نظر بگيريم، «فلسفه» چون يك لغت عامّ است و به فنّ خاص و علم خاص اطلاق نمى‏شود، تعريف خاص هم ندارد. فلسفه به حسب اين اصطلاح شايع يعنى علم غير نقلى، و فيلسوف شدن يعنى جامع همه علوم شدن؛ و به اعتبار همين عموميت مفهوم «فلسفه» بود كه مى‏گفتند: «فلسفه كمال نفس انسان است هم از جنبه نظرى و هم از جنبه عملى».

اما اگر اصطلاح غير شايع را بگيريم و منظورمان از «فلسفه» همان علمى باشد كه قدما آن را «فلسفه حقيقى» و يا «فلسفه اولى» و يا «علم اعلى» مى‏خواندند، “فلسفه” تعريف خاص دارد و پاسخ سؤال «فلسفه چيست؟» اين است كه فلسفه عبارت است از: «علم به احوال موجود از آن جهت كه موجود است نه از آن جهت كه تعين خاص دارد، مثلًا جسم است يا كمّ است يا كيف است يا انسان است يا گياه است و غيره».

توضيح مطلب اين است كه اطلاعات ما درباره اشياء دو گونه است: يا مخصوص است به نوع و يا جنس معيّنى، و به عبارت ديگر درباره احوال و احكام و عوارض خاص يك نوع و يا يك جنس معيّن است، مثل علم ما به احكام اعداد و يا احكام مقادير و يا احوال و آثار گياهان و يا احوال و آثار و احكام بدن انسان و امثال اينها كه اول را علم «حساب» يا «عدد شناسى» مى‏ناميم، و دوم را علم «هندسه» يا «مقدار شناسى»، و سوم را علم «گياه شناسى»، و چهارم را علم «پزشكى» يا «بدن شناسى»، و همچنين ساير علوم از قبيل آسمان شناسى، زمين شناسى، معدن شناسى، حيوان شناسى، روان شناسى، جامعه شناسى، اتم شناسى و غيره.

و يا مخصوص به نوع خاص نيست، يعنى موجود از آن جهت كه نوع خاص است آن احوال و احكام و آثار را ندارد، بلكه از آن جهت داراى آن احكام و احوال و آثار است كه «موجود» است. به عبارت ديگر جهان گاهى از نظر كثرت و موضوعاتِ جدا جدا مورد مطالعه قرار مى‏گيرد و گاهى از جهت وحدت؛ يعنى «موجود» را از آن جهت كه موجود است به عنوان يك «واحد» در نظر مى‏گيريم و مطالعات خود را درباره آن «واحد» كه شامل همه چيز است ادامه مى‏دهيم.

ما اگر جهان را به يك اندام تشبيه كنيم مى‏بينيم كه مطالعه ما درباره اين اندام دو گونه است: برخى مطالعات ما مربوط است به اعضاى اين اندام، مثلًا سر يا دست يا پا يا چشم اين اندام، ولى برخى مطالعات ما مربوط مى‏شود به كلّ اندام، مثل اين كه آيا اين اندام از كِى به وجود آمده است و تا كى ادامه مى‏يابد؟ و آيا اساساً «كِى» درباره مجموع اندام معنى و مفهوم دارد يا نه؟ آيا اين اندام يك وحدت واقعى دارد و كثرت اعضا كثرت ظاهرى و غير حقيقى است، يا وحدتش اعتبارى است و از حد وابستگى ماشينى يعنى وحدت صناعى تجاوز نمى‏كند؟ آيا اين اندام يك مبدأ دارد كه ساير اعضا از آن به وجود آمده‏اند؟ مثلًا آيا اين اندام سر دارد و سرِ اندام منشأ پيدايش ساير اعضاست يا اندامى است بى سر؟ آيا اگر سر دارد، سر اين اندام از يك مغز شاعر و مدرك برخوردار است و يا پوك و خالى است؟ آيا تمام اندام- حتى ناخن و استخوان- از نوعى حيات و زندگى برخوردار است و يا شعور و ادراك در اين اندام محدود است‏

به برخى موجودات كه تصادفاً مانند كرمهايى كه در يك لش مرده پيدا مى‏شوند پيدا شده‏اند و آن كرمها همانهاست كه به نام «حيوان» و از آن جمله «انسان» خوانده مى‏شوند؟ آيا اين اندام در مجموع خود هدفى را تعقيب مى‏كند و به سوى كمال و حقيقتى روان است يا موجودى است بى هدف و بى مقصد؟ آيا پيدايش و زوال اعضا تصادفى است يا قانون علّيت بر آن حكمفرماست و هيچ پديده‏اى بدون علت نيست و هر معلول خاص از علت خاص پديد مى‏آيد؟ آيا نظام حاكم بر اين اندام، نظامى قطعى و لا يتخلّف است يا هيچ ضرورت و قطعيتى بر آن حاكم نيست؟ آيا ترتيب و تقدم و تأخر اعضاى اين اندام، واقعى و حقيقى است يا نه؟ مجموع جهازات كلى اين اندام چند تاست؟ و امثال اينها.

آن قسمت از مطالعات ما كه مربوط مى‏شود به عضو شناسى جهان هستى، «علم» است و آن قسمت از مطالعات كه مربوط مى‏شود به اندام شناسى جهان، «فلسفه» است.

پس مى‏بينيم كه يك «تيپ» خاص از مسائل است كه با مسائل هيچ علمى از علوم جهان كه درباره يك موجود خاص تحقيق مى‏كند شباهت ندارد ولى خودشان تيپ خاصى را تشكيل مى‏دهند. وقتى كه درباره اين تيپ مسائل از نظر شناسايى «اجزاء العلوم» مطالعه مى‏كنيم و مى‏خواهيم بفهميم از نظر فنى، مسائل «اين تيپى» از عوارض چه موضوعى به شمار مى‏روند، مى‏بينيم از عوارض «موجود بما هو موجود» است و البته توضيح و تشريح اين مطلب در كتب مبسوط فلسفى بايد صورت گيرد و از عهده اين درس خارج است.

علاوه بر مسائل بالا، هر گاه ما [بخواهيم‏] درباره ماهيت اشياء بحث كنيم كه مثلًا ماهيت و چيستى و تعريف واقعى «جسم» يا «انسان» چيست؟ يا هرگاه بخواهيم درباره وجود و هستى اشياء بحث كنيم، مثلًا آيا دايره حقيقى يا خط حقيقى موجود است يا نه؟ باز به همين فن مربوط مى‏شود، زيرا بحث درباره اين امور نيز بحث درباره عوارض موجود بما هو موجود است؛ يعنى به اصطلاح، ماهيات از عوارض و احكام موجود بما هو موجود مى‏باشند. اين بحث نيز دامنه دراز دارد و از حدود اين درس خارج است. در كتب مبسوط فلسفى درباره آن بحث شده است.

نتيجه بحث اين شد كه اگر كسى از ما بپرسد كه «فلسفه چيست؟» ما قبل از آن كه به پرسش او پاسخ دهيم مى‏گوييم اين لغت در عرف هر گروهى اصطلاح خاص دارد؛ اگر منظور تعريف فلسفه مصطلح مسلمين است، در اصطلاح رايج مسلمين اين كلمه اسم جنس است براى همه علوم عقلى و نام علم خاصى نيست كه بتوان تعريف كرد؛

 و در اصطلاح غير رايج، نام فلسفه اولى‏ است و آن علمى است كه درباره كلّى‏ترين مسائل هستى- كه مربوط به هيچ موضوع خاص نيست و به همه موضوعات هم مربوط است- بحث مى‏كند، آن علمى است كه همه هستى را به عنوان موضوع واحد مورد مطالعه قرار مى‏دهد.

منبع:

مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏5، ص: 134-131(آشنایی با علوم اسلامی، ص154-149)

 نظر دهید »

خداوند ارحم الراحمین است به چه معناست؟

17 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر

​ارحم و راحم از ریشه رحم گرفته شده اند. ارحم افعل تفضیل است به معنای مهربانترین و راحم به معنای رحم کننده ومهربان است .و روی هم به معنای مهربان ترین مهربانان است.

راغب می گوید: رحمت، مهربانى و رقتّى است که مقتضى احسان نسبت به شخص مرحوم است. گاهى فقط در مهربانى و گاهى فقط در احسان بکار می رود: رحم اگر به خدا نسبت داده شود مراد از آن فقط احسان است نه رقّت قلب چنان که روایت شده: رحمت از خدا انعام و تفضّل و از آدمیان رقّت قلب و عاطفه است(1)

در المیزان ذیل تفسیر “بسم الله الرحمن الرحیم “می گوید:"رحمت در خدا بمعنى عطا و احسان است.”

طبرسى در موارد بسیارى از جمله در تفسیر سوره حمد و ذیل آیه 157 بقره رحمت را نعمت معنى کرده است و در سوره حمد پس از ذکر قول ابن عباس می گوید: خدا با رقّت و انفعال توصیف نمی شود پس مراد از رحمت نعمت و افضال است .

کوتاه سخن آنکه رحمت در خدا به معناى احسان و نعمت است و ارحم الراحمین به معناى بالاترین درجه احسان بخشایشگری است

خدا رحم واحسان رابه بندگان خویش ارزانی داشته و این رحم و احسان در میان بندگان دارای مراتبی است تا جایی که مادران از این هدیه الهی بیشتر بهره برده اند . وهمچنین پیامبران نسبت به امت خویش اینگونه اند « لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ »(2) رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است ، و اصرار به هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان مي باشد .
تا جایی که به پیامبر اسلام خطاب می کنیم یا امام الرحمه این مرتبه در امامان هم می باشد تا جایی که در باره امامان نقل هست که آنها از شما به خود شما مهربانتر هستند .

امام رضا(علیه السلام) مي فرمايند: «از نشانه هاي امام …. ولايت او بر مردم، از ولايت آنها بر خودشان بالاتر، از پدر و مادر بر آنها مهربان تر و دلسوز تر است». (3)

ائمه(علیهم السلام) خود به ياران مي فرمودند: «اگر شما بيمار شويد ما نگران و بيمار مي شويم و اگر شما در صحت و شادي باشيد ما نيز خوشحال هستيم».

در روایات داریم که خداوند یک جزء از صد جزء مهربانی خویش را در بین بندگان خود قرار داد تا آنها به هم مهربان باشند . با این تعابیر که بیان شد خدا چقدر نسبت به بندگان خویش باید مهربان باشد؟

بالا ترین حد از مهربانی نزد خداست و تا جایی که امکان داشته باشد در حق بندگان خود لطف و مهربانی دارد

امام سجّاد (ع) فرمود: روزى پيغمبر اكرم(ص) شنيد مردى مى گويد: «يا ارحم الراحمين» حضرت شانه او را بگرفت و فرمود: هم اينك ارحم الراحمين است كه رو به تو نموده، حاجتت را بخواه. در حديث آمده كه هرگاه امام صادق (ع) را حاجتى سخت پيش مى آمد به سجده مى رفت و هفت بار مى گفت: «يا ارحم الراحمين» سپس حاجت خويش را از خداوند درخواست مى نمود… (4 )
منابع:

1. المفردات فی غریب القرآن، ص 347

2.توبه128

3.من لا يحضر الفقيه ـ ج4/ص419

4.بحار: 93/234

 نظر دهید »

ذكر روز سه شنبه

17 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر

 نظر دهید »

الاحسان

16 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر

الإمام عليّ عليه السلام : إِنَّ حَوائِجَ النّاسِ إِلَيْكُمْ نِعْمَةٌ مِنَ اللّه ِ عَلَيكُمْ فَاغْتَنِمُوها. امام على عليه السلام فرمود: نيازهاى مردم به شما، نعمتى از سوى خداوند برشماست، پس آنها را غنيمت شماريد (و در رفع نياز مردم بكوشيد). توفيق خدمتگزارى به مردم، نشانه ثمربخشى «نهال وجود» انسان است. گاهى نيز، خداى متعال، افراد را از اين راه «آزمايش» مى كند، تا ميزان شكرگزارى عملى آنان در مقابل «نعمت»، آشكار گردد. گاهى دست نعمت و رحمت الهى از آستين «بندگان خالص» بيرون مى آيد. گاهى ديگران به يك «حرف» تو، به گوشه اى از «آبرو» و «اعتبار»تو، به بخشى از «علم» و «تخصص» تو، به ذره اى از گذشت و «ايثار» تو نياز دارند. اگر برآورى، به قرب خدا مى رسى. اگر رد كنى، چه بسا از چشم عنايت الهى بيفتى و صلاحيت برخوردارى از «نعمت» را از دست بدهى و بعد، افسوس بخورى كه چرا تا داشتم و مى توانستم، به «خدمت» ديگران نپرداختم؟! برخوردارى و توانايى تو يك نعمت است، انتظار و درخواست ديگران نسبت به يارى تو، نعمتى ديگر است و «توفيق خدمت» به بندگان خدا، مكمل آن دو نعمت! و اين تكميل، به دست توست، مغتنم بشمار.        

 نظر دهید »

الاحسان

16 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر

الإمام عليّ عليه السلام : إِنَّ حَوائِجَ النّاسِ إِلَيْكُمْ نِعْمَةٌ مِنَ اللّه ِ عَلَيكُمْ فَاغْتَنِمُوها. امام على عليه السلام فرمود: نيازهاى مردم به شما، نعمتى از سوى خداوند برشماست، پس آنها را غنيمت شماريد (و در رفع نياز مردم بكوشيد). توفيق خدمتگزارى به مردم، نشانه ثمربخشى «نهال وجود» انسان است. گاهى نيز، خداى متعال، افراد را از اين راه «آزمايش» مى كند، تا ميزان شكرگزارى عملى آنان در مقابل «نعمت»، آشكار گردد. گاهى دست نعمت و رحمت الهى از آستين «بندگان خالص» بيرون مى آيد. گاهى ديگران به يك «حرف» تو، به گوشه اى از «آبرو» و «اعتبار»تو، به بخشى از «علم» و «تخصص» تو، به ذره اى از گذشت و «ايثار» تو نياز دارند. اگر برآورى، به قرب خدا مى رسى. اگر رد كنى، چه بسا از چشم عنايت الهى بيفتى و صلاحيت برخوردارى از «نعمت» را از دست بدهى و بعد، افسوس بخورى كه چرا تا داشتم و مى توانستم، به «خدمت» ديگران نپرداختم؟! برخوردارى و توانايى تو يك نعمت است، انتظار و درخواست ديگران نسبت به يارى تو، نعمتى ديگر است و «توفيق خدمت» به بندگان خدا، مكمل آن دو نعمت! و اين تكميل، به دست توست، مغتنم بشمار.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 31
  • ...
  • 32
  • 33
  • 34
  • ...
  • 35
  • 36
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

فیلسوف جوان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

Random photo

ذکر روز چهارشنبه

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس