فیلسوف جوان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فلسفه در اصطلاح مسلمين

16 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر

مسلمين اين لغت را از يونان گرفتند، صيغه عربى از آن ساختند و صيغه شرقى به آن دادند و آن را به معنى «مطلق دانش عقلى» به كار بردند.

«فلسفه» در اصطلاح شايع مسلمين نام يك فن خاص و دانش خاص نيست، همه دانشهاى عقلى را در مقابل دانشهاى نقلى از قبيل لغت، نحو، صرف، معانى، بيان، بديع، عَروض، تفسير، حديث، فقه، اصول، تحت عنوان كلى «فلسفه» نام مى‏بردند؛ و چون اين لغت مفهوم عامّى داشت، قهرا «فيلسوف» به كسى اطلاق مى‏شد كه جامع همه علوم عقلى آن زمان، اعمّ از الهيات و رياضيات و طبيعيات و سياسيات و اخلاقيات و منزليات بوده باشد؛ و به اين اعتبار بود كه مى‏گفتند: «هر كس فيلسوف باشد جهانى مى‏شود علمى، مشابه جهان عينى».

مسلمين آنگاه كه مى‏خواستند تقسيم ارسطويى را درباره علوم بيان كنند كلمه «فلسفه» يا كلمه «حكمت» را به كار مى‏بردند، مى‏گفتند: فلسفه (يعنى علم عقلى) بر دو قسم است: نظرى و عملى.

«فلسفه نظرى» آن است كه درباره اشياء آنچنانكه هستند بحث مى‏كند، و «فلسفه عملى» آن است كه درباره افعال انسان آنچنانكه بايد و شايسته است باشد بحث مى‏كند. فلسفه نظرى بر سه قسم است: الهيات يا فلسفه عُليا، رياضيات يا فلسفه وسطى‏، طبيعيات يا فلسفه سفلى‏.

فلسفه عليا يا الهيات به نوبه خود مشتمل بر دو فنّ است: امور عامّه، و ديگر الهيات بالمعنى الاخص.

رياضيات چهار بخش است و هر كدام علم عليحده است: حساب، هندسه، هيئت، موسيقى.

طبيعيات نيز به نوبه خود بخشها و اقسام زيادى دارد. فلسفه عملى نيز به نوبه خود تقسيم مى‏شود به علم اخلاق، علم تدبير منزل، علم سياست مدن.

عليهذا پس فيلسوف كامل يعنى جامع همه علوم نامبرده.

منبع:

مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏5، ص: 130

 نظر دهید »

پژوهه در مفهوم القاضي [الحاجات]

16 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر

از مادّه «قضاء» در اصل به معني «جداساختن چيزي» است يا با عمل يا با سخن و بعضي گفته اند در اصل پايان دادن چيزي است. اين صفت نسبت به خداوند تبارک و تعالي در سه وجه اطلاق شده است:
1-امر و فرمان: «پروردگارت حکم و الزام فرموده است که جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيکي کنيد».(اسرا/24)
2- خبر و اعلان: «خبر داديم بني اسرائيل را در کتاب که دوبار در اين سرزمين فساد و تباهي و سرکشي می کنيد».(اسرا/4)
3- قضاء به معني «حکم و داوري» است.[طه/72].
4- اتمام خلق و پايان دادن: «هفت آسمان را خداوند در دو روز به اتمام رسانيد.»(فصلت/11)
5- قضاء به معني«فراغت از چيزي» نيز آمده است [يوسف/41]
مرحوم علامه ي مجلسي در جلد پنج بحارالانوار ده وجه براي قضا نقل مي کند که بعضي از آنها به غير خداوند نيز اطلاق مي گردد ولي در ميان تمام معاني بيشتر الزام و حکم قطعي منظور است. البته اگر کسي سؤال کند آيا حکم قطعي و الزامي پروردگار قابل تغيير است يا خير جواب مثبت است زيرا بلا و حوادث ناگوار را مي توان توسط دعا و صدقه و صله ي رحم و امثال آن برطرف کرد که در اين صورت نيز انسان مشمول قضاي الهي مي شود.
«قضاء» به معني «مرگ» نيز در قرآن کريم تعبير شده است: «موسي ضربه اي بر او زد و او جان داد»[قصص/15].
از “رسول خدا"(ص) سؤال شد با وجود اين که هر حادثه اي در جهان به تقدير الهي و قضاي حتمي اوست دعا چه اثري مي تواند داشته باشد؟ پاسخ فرمودند دعا نيز از قضا و قدر است. «بحار، ج5، ص 78».
همچنين خداوند تبارک و تعالي اوّل قاضي و قضاوت کننده است و اين در روز قيامت بر همگان مشهود و واضح مي گردد. «قاضي» اسم فاعل از «قضا» در يکي از مصاديق و مفاهيم خود وقتي با «حاجات» ترکيب مي شود؛ به معناي برآورنده ي حاجات و مقاصد «عباد» معنا مي شود و چه کسي از خداوند شايسته تر در برآوردن حاجات؟!
منبع مقاله :
شريف کاشاني، ملاحبيب الله؛ (1383)، خواص و مفاهيم اسماء الله الحُسني(نامهاي زيباي خداوند)، ترجمه ي محمدرسول دريايي، تهران: نشر صائب، چاپ ششم.

 نظر دهید »

ذکر روز دوشنبه

16 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر
ذکر روز دوشنبه
 نظر دهید »

معنای "فلسفه" 

16 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر

​لغت «فلسفه»

اين لغت ريشه يونانى دارد. همه علماى قديم و جديد كه با زبان يونانى و تاريخ علمى يونان قديم آشنا بوده‏اند مى‏گويند:

اين لغت مصدر جعلى عربى كلمه «فيلوسوفيا» است. كلمه «فيلوسوفيا» مركّب است از دو كلمه «فيلو» و «سوفيا». كلمه «فيلو» به معنى دوستدارى و كلمه «سوفيا» به معنى دانايى است. پس كلمه «فيلوسوفيا» به معنى دوستدارى دانايى است؛ و افلاطون، سقراط را «فيلوسوفس» يعنى دوستدار دانايى معرفى مى‏كند. عليهذا كلمه «فلسفه» كه مصدر جعلى عربى است به معنى فيلسوفى‏گرى است.

قبل از سقراط گروهى پديد آمدند كه خود را «سوفيست» يعنى دانشمند مى‏ناميدند. اين گروه ادراك انسان را مقياس حقيقت و واقعيت مى‏گرفتند و در استدلالهاى خود مغالطه به كار مى‏بردند.

تدريجا لغت «سوفيست» مفهوم اصلى خود را از دست داد و مفهوم «مغالطه كار» به خود گرفت و سوفيست‏گرى مرادف شد با مغالطه كارى. كلمه «سفسطه» در زبان عربى مصدر ساختگى «سوفيست» است كه اكنون در ميان ما به معنى مغالطه كارى است.

سقراط به علت تواضع و فروتنى كه داشت، و هم شايد به علت احتراز از همرديف شدن با سوفيستها، امتناع داشت كه او را «سوفيست» يا دانشمند خوانند و از اين رو خود را «فيلسوف» يعنى دوستدار دانش خواند. تدريجا كلمه «فيلوسوفيا» بر عكس كلمه «سوفيست» كه از مفهوم «دانشمند» به مفهوم «مغالطه كار» سقوط گرفت، از مفهوم «دوستدار دانش» به مفهوم «دانشمند» ارتقاء يافت و كلمه «فلسفه» نيز مرادف شد با دانش. عليهذا لغت «فيلسوف» به عنوان يك لغت اصطلاحى، قبل از سقراط به كسى اطلاق نشده است و بعد از سقراط نيز بلافاصله به كسى اطلاق نشده.

لغت «فلسفه» نيز در آن ايّام هنوز مفهوم مشخص نداشته است و مى‏گويند ارسطو نيز اين لغت را به كار نبرده است و بعدها اصطلاح «فلسفه» و «فيلسوف» رايج شده است.

______________________________

(1).Philosophia .

(2).Philo .

(3).Sophia .

(4).Philosophes .

(5). ملل و نحل شهرستانى، ج 2/ ص 231، و تاريخ فلسفه دكتر هومن، ج 1/ ص 20.

(6).Sophist .

(7). تاريخ فلسفه دكتر هومن، ج 1/ ص 169.
 منبع:

مجموعه‏ آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏5، ص: 129،128

(آشنایی با علوم اسلامی،ص148-147)

 نظر دهید »

ملاصدرا

15 اسفند 1395 توسط مريم راستين فر

 ملاصدرا. (م ُل ْلا ص َ) محمدبن ابراهیم بن یحیی شیرازی ، ملقب به صدرالدین و صدرالمتألهین و معروف به صدرا و ملاصدرا از حکمای بزرگ قرن یازدهم هجری است . وی مخصوصاً درحکمت اشراق تبحری تمام داشته و معضلات این رشته از فلسفه را به دقت تمام موشکافی کرده و بعضی از اقوال وعقاید فلاسفه ٔ مشائین را با دلیل و برهان مردود ساخته است . چنانکه بر خلاف نظر مشائین که وجودها را حقایق متباین می پندارند او وجود را که اصل و حقیقت هر چیزاست یک حقیقت واحد می داند و برای آن مراتب متعدد که از حیث ضعف و شدت و نقص و کمال با هم فرق دارند قائل است . این نظر ملاصدرا با نظر شیخ اشراق هم متفاوت است چه سهروردی شدت و ضعف و نقص و کمال را در ماهیت قائل است نه در وجود. موضوع دیگری که ملاصدرا در آن ابتکار نشان داده است فرضیه ٔ مشهور «حرکت جوهری » است . پیش از او اکثریت حکما از آن جمله ابن سینا حرکت را دراعراض جسم طبیعی منحصر می دانستند. ملاصدرا جوهر را نیز متحرک اعلام نمود ولی تصریح کرد که تغییری که بر اثر این حرکت در جوهر پدید می آید تغییری است اشتدادی و استکمالی و به حقیقت جوهر جسم خدشه وارد نمی سازد وآن را دگرگون نمی کند، چنانکه تغییراتی که انسان را در ادوار مختلف زندگی عارض می گردد از حیث شدت و ضعف کمال انسانیت است نه از حیث حقیقت انسان ، یعنی جوهر جسم انسان و هسته ٔ اصلی وجود او. ملاصدرا از فرضیه ٔ حرکت جوهری نتایجی چند می گیرد که از آن جمله اثبات «معاد جسمانی » است . وی برای اینکه از سب و شتم در امان باشد و از حربه ٔ تکفیر مصون ماند می کوشید تا مطالب فلسفی را با احادیث و اخبار وفق دهد و مدلل دارد که شرع و حکمت معارض یکدیگر نیستند و تألیف «شرح کافی »بر همین اساس بوده است . 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 31
  • ...
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

فیلسوف جوان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

Random photo

درختکاری و مقام معظم رهبری (حفظه الله)

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس